جدول جو
جدول جو

معنی در و دشت - جستجوی لغت در جدول جو

در و دشت(دَ رُدَ)
مرکّب از: در به معنی دره + و + دشت به معنی هامون، مخفف دره و دشت:
چو هردو سپاه اندر آمد ز جای
تو گفتی که دارد در و دشت پای.
فردوسی.
جهان چون بهشتی شد آراسته
در و دشت یکسر پر از خواسته.
فردوسی.
درودشت شد پر ز گرد سوار
پراکنده گشتند بر کوه و غار.
فردوسی.
نباید که ایمن شوی از کمین
سپه باشد اندر در و دشت کین.
فردوسی.
بدین کین ببندند یکسر کمر
در و دشت گردد پر از نیزه ور.
فردوسی.
با درودشت ساز خاقانی
خانه و خوان ناسزا منگر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ رُ پُ)
از اتباع است
لغت نامه دهخدا
(سَ رُ خِ)
در جایی و محلی گفته میشودکه شخصی را سخنی گویند یا از روی مهربانی نصیحتی نمایند او نشنود. (برهان) (آنندراج). غایت اعراض و دماغ خشکی بود در محلی که به کسی سخن کنند یا از روی مهربانی نصیحت نمایند و او نشنود. (رشیدی) :
سر تسلیم من و خشت در میکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت.
حافظ.
و در شعر فوق کنایت از این است که چون فهم سخن نکنی، خشت بر سرت باد. خاک بر سرت
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ / دُ رُ)
معنی ترکیبی آن دریدن و دوختن است و کسی را گویند که صاحب تجربه و دانا باشد که اگر احیاناً امر غلطی از او سر زند اصلاح آن را به دانستگی تواند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی). درادوزا. دران و دوزان. درانه و دوزانه. رجوع به درادوزا شود، کسی را گویند که جنگ و صلح و نیکی و بدی را با هم کند. (لغت محلی شوشتر خطی) :
سال و نیم است که غمگین دل ورنجورتنی
با بلا بر ستدو داد و در و دوز پدر.
سوزنی.
، حیله. مکر. تزویر. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای سوزنیک چون پسر خواجۀکلاج
با زرق و لباسات و فسون و در و دوزی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بالا زبر، قسمت خلفی تن از کمر ببالا ظهر، بیرون هر چیز جانب خارج، پس خلف وراء، آن سوی: خانه فلانی پشت مجلس است، طرف کند شمشیر و تیغ و مانند آن مقابل دمه لبه: با پشت شمشیر زد، نشستگاه مقعد، بام سقف، ظهر مقابل روی: (این رقمها که بر پشت اسطرلاب بود چیست) (التفهیم 300) -10 روی: (چو خورشید را پشت تاریک شد بدیدار شب روز نزدیک شد) (فردوسی) -11 صلب هر نسلی از طرف اجداد یا اولاد تبار نژاد دودمان تخمه دوده اصل نسب، پشتیبان پناه یار یاور کمک حامی معین معاضد ملاذ ملجا، یاوری حمایت مدد، تکیه اتکا. -15 مفعول امرد کونی ملوط مخنث حیز، فرار هزیمت. -17 پی دنبال متعاقب، دنباله بقیه بازمانده: این باران پشت دارد. -19 باطن،0 هر چیزی که برای تقویت سکر داخل شراب کنند. یا به پشت خفتن، طاق باز خفتن بر قفا خفتن، یا بر پشت خفتن (خسبیدن) یا پشت اندر پشت. پشت در پشت پشت به پشت پدر در پدر نسلابعد نسل. یا پشت به پشت آوردن، پشت بپشت دادن با هم مساعدت و معاضدت کردن، یا پشت به پشت دادن، یا پشت دو تا بودن، خمیده بودن، خم شدن در برابر کسی برای تعظیم
فرهنگ لغت هوشیار